Month: July 2014

در ضم باران

باران
باران اصلا چیز عاشقانه یی نیست!
بارون دون دون است،یعنی همچین یک دفعه یی نیست!اما عشق یک دفعه یی خراب میشود بر سرت ای معظم!
باران سرد است!
که بود گفت باران دل نشین است؟/خانه اش ویران باد!او میخواست من و تو ما نشویم!
بارون خیلی هم ته نشین است!
باران بد است،خیس است،آب است،فکر نان باش!
باران،اسیدی ست!
باران میپاشد!خدا اسید میپاشد رو سر و سینه های ما!
صدایش شر شر است…گوش کن،دلهره آوره…
باران غمناک است،صدای گریه میدهد…
باران شب است!اصلا این بارونی که روز میاد بارون نیست که!اصل بارون شبش است!تاریک باشد!توصیه میشود از شب بارونی بترسید!
باران همیشه گندش را در می آورد…شروع ویرانی ست!
باران لعنتی است،یاد آور خاطرات داشته و نداشته…
بچه تر که بودم فک میکردم ملتی که زیر بارون سیگار میکشن لابد گرمم میشن،خوشا ب حالشون!الان که سیگاری شدم فهمیدم که مالیدم به کاکتوس!
باران بی خوابی میاورد…
باران دور است….بد است….باران اصلن چیز عاشقانه و شاعرانه یی نیست….باران دیر است.

مطبقع!بر وزن متوقع!

آقا من نمیدونم چه کرمیه که وختی میرم رستوران/ساندویچی/سینما/تاتر/اتوبوس(اگه باشه)/قطار/جهنم/قبرستون/و خلاصه هر گوری…فاز اینو دارم که برم طبقه بالاش!
اگه دو طبقه نباشه هم کلی میخوره توو پرم که با کبوترای حرم بپرم!

بی ریز

یه روز یه لیوان شیر داغ ریخت،جفت شیش اومد!با خودش گفت که ایولا!الان این دوتا خونه رم میگیرم،که پر شه این ور کلا،بعد تا این موزی میخوابه هی میریزم رو سینه هاش تا خونه خالی کنم؛تا نوبت اون بشه من همه خونه ها رو خالی کردم و بردمش!
اما لیوان شیر داغ تا اومد تاس های رو ور داره و اون فکر شیریشو عملی کنه کله کرد و دیگه هیچ وخت نتونست خونه های باقی مونده رو پر کنه تا موزی بخوابه و بریزه و خونه های پر شده رو خالی کنه که موزی رو ببره!