Month: August 2017

كار كلاسيم بوده

در باغ رو به روي كاخ مشغول چيدن اولين سيب سرخِ بهاري بودم كه خبر آوردند در اتاق كسي حاضر شده و به همراه وزيران منتظر بنده هستند،با عجله به پيش آنها رفتم،صحنه ايي دور از انتظار مقابل چشمانم بود،مردي نالان و خونين،زانو زده به پيش درباريان،برايم عجيب بود كه چرا همه در اين زمان در اين مكان حضور دارند!به سمت تخت خود رفتم،نشستم و از مردك پرسيدم چرا اينگونه ايي؟پاسخي نشنيدم،باز تكرار كردم،زمزمه ايي ميكرد ولي متوجه نميشدم،از وزير اول خواستم كه از نزديك تر و با صداي بلند از ازو سوال كند،وي چنين كرد اما باز هم جوابي نگرفتم،در يك لحظه از اينكه اين مردك مخل آسايش من شده،تاخير در برنامه عصرگاهيِ چيدن نمادين اولين سيب سرخ بهار انداخته و همچنين فرش دستبافِ يزد اصل را نيز با اندام خونين خود كثيف كرده،از كوره در رفته،غضبناك گشتم،جلاد را گفتم مغزش بپُكان!وزير روسي مان كه تازه هم خريداري كرديمش گفت علي حضرتا اين بيچاره باغبان همين باغ رو به روي كاخ است،خرس هاي نارنجيِ بچه خوار كه تحفه ي درويشيِ ساكنان زهره بودند،ديروز علاوه بر فرزندان او همسران او را نيز خوردند،اما گويا هم اكنون چيزي كه از زمزمه هاي او متوجه ميشوم تقاضاي طول عمر براي شما را از خداوندگارِ بزرگ دارد،كمي تعجب كردم،پرسيدم پس چرا خودش اينچنين خونين و مالين و به فاك رفته است؟باز هم همان زمزه ها را پاسخ داد كه لابد اينبار هم براي من طول عمر با عزت و محوش را دعا كرده،از كنيزك كوچك تر خواستم آبي به وي دهد و كمكش كند كه وزيرِ همشهري كُنابادي گفت كه علي حضرتا اين وزير تازه پارسي آموخته در ترجمه ي سخنان مردك كمي اشتباه كرده و گويا به فحاشي هاي گسترده زبانِ ما تسلط كافي ندارد،او نميداند دكتر و مهندس و هنرمند گاهي از فحش ناموس هم سوزناك تر است،علي ايهال اين مردك به شما،خرس ها،اهالي محترم زهره،منظومه شمسي،بنده،ايشان،المپيك و هرچي كه هست فحاشي ميكنند،وظيفه خود دانستم اطلاع دهم،مرا ميگويي؟كاردِ زنجان خونم را نميريخت!اي كاش وزير همشهري كُن اينگونه آگاهم نميكرد!به ياد درختان كهن سال باغ افتادم،آرام شدم رو به وزير همشهري كن گفتم نعره مزن هيچ مگو دلم ميخاهد حرف اين شوروي سابق عزيز را باور كنم!

به راستي خوب گفت سعديِ زيبا روي كه ترجمه ي اشتباه به از پايبند بودن خشك به اصل مطلب است!

تمرين زبان

دوست دارم  وقتي واسه خودم كسي شدم،يه آلت بالدار داشته باشم

چون به بالدار بودن آلت خانم ها حسوديم ميشد از بچگي 

ولي الان تازه فهميدم اين بالدار اون بالدار نيس

كام آن

هَو فان ويت يور ماونث (پليز ساكِ ت لوزرز)

بيايين موز

بعضي وقتا احساس ميكنم كه من حتي عاشق تئاتر هم نيستم،عاشق عروسكا هم نيستم،چون بعضيا رو ميبينم كه رسما به شدت پيگير يه كاري هستن و ميگن عاشقشن مثلا همه نمايشا رو ميبينن چه خوب چه لد،نقد ميكنن،همه فيلما

بابا يارو عاشق عكاسيه رسما زخم كرده هر روز هر روز صبح و شب اما من نه

اصولا بعد از يه سري اتفاقا حتي ديگه اسمه طرفم سرچ نميكني حتي نميري دنبال عشقت حالا نه حتما دختر و فيلان كلي ميگم باز نگين چرت و پرت نوشت

حالام فاز كپي رايتر دارم البته 

و نكته مثبتش اينه كه اين وبلاگ چند سالي هست م دووم اورده قبلش توو بلاگفا قبلش تو فتو بلاگ قبلش توو فيلانجا

اصلا يه سرويس راه ميندازم به اسم “فيلانجا”بيايد شمام كلا اونجا بنويسيم

كي بلده استارت آپش كنه،بكوجه بشينيم،پي اس فورم من ميارم با دووتا دسته

والا

بياين موز بخوريم