کُستالژیک

عقب کش…

تو بچگی آرزوی داشتن یه ماشین کنترلی داشتم!از این بزرگا…

تو نوجوانی هم آرزوشو همچنان داشتم،البته دلم یه کا300 سونی اریکسون هم میخاست!

الان توو جوانی آرزوی داشتن ماشین کنترلی دارم!از این بزرگا!دقت داشته باشید این بزرگا با اون بزرگای بچگی فرق داره ها!!اون موقع جسه م کوچیک بود فکر میکردم یه چیزایی خیلی بزرگه!مثلن خونه مادر بزرگم فکر میکردم دیگه بزرگترین خونه دنیاس!!یا میدون اتحاد توو نظام آباد ؛خونه خاله اینا، فکر میکردم خیلی بزرگه!وختی فوتبال بازی میکردیم برام سخت بود موقع ضد حمله برگردم چون خسته میشدم!!

اما الان،میبینم واقعن میدون بزرگ نیس…مادر بزرگ که کلن دیگه نیس!

دوس ندارم برگردم عقب…

دوس ندارم بشینم عقب…

مامان بزرگ میگفت میخای بعد مدرسه بیام عقبت؟(یعنی بیام دنبالت؟)؛میگفتم نه مامان

موقع رنگ کردن تخت خواب پسر خالم دوس ندارم عقب وایسم…

دوس ندارم به عقب کشیده بشم…

دوس ندارم بکشم عقب…

از بچگی دوس نداشتم…حالم از این ماشینای عقب کش ِ جاکش بهم میخورد.

عقب نکشیم!بیاین…